جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دیوانه هایه زنجیری و آدرس khengol.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بلاگفا
قالب وبلاگ
قالب های سیلور سون
نمایش وضعیت در یاهو

قالب های وبلاگ

سایت خدماتی هنری نایت اسکینابزار های وبلاگ نویسیکد نمایشگر ای پی و مشخصات کامپیوتر

 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  چهار شنبه 20 دی 1398برچسب:,ساعت 16:2  توسط دانیال 

در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند
که در را بر روی هیچکس باز نکنند .

ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند .
اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .

ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند .
زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند .
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت :
نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چ
یزی نگفت ، و در را برویشان گشود .

سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد .
پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ،
پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند :
علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟
مرد بسادگی جواب داد :
♥ چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!!
: ) 

داداشم زد شیشه ادکلونو شیکوند با عجله میگه زود باش چند تا لباس بیار بکشیم روش حیفه ))
تو کف مدیریت بحرانشم :|

دردسر های حمام رفتن یک شیرازی:
میگما آب میاد؟
آبو داغه؟
شامپو داریم؟
نمید‌ونم لباس پاک دارم؟
ینی‌ به نظرت چرکم؟
کی‌ نگا ی موام میکنه؟
ووی عامو چه سرده...
اصن ولش کن،یه روزه دیگه )

اگر مایلید با یک دختر اسرایلی ازدواج کنید به نکات زیر توجه کنید ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کصافددددددددد مگه مایلی؟ :| :|

پس آرمـان هـایِ امـام چـی میشـه؟؟؟ :|


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:3  توسط دانیال 

شدم با چت اسیر و مبتلایش
شبا پیغام می دادم برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم
تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد
ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهای کمندش
کمان ِابرو و اون قد بلندش


بگفت چشمان من خیلی فریباست
ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من
اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم
به او من کم کم عادت می نمودم


در او دیدم تمام آرزوهام
که باشد همسر و امید فردام

برای دیدنش بی تاب بودم
زفکرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسیده
که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست
زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویارویی ام او طفره می رفت
هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار
گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود
زدم از خانه بیرون اندکی زود


چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت
توگویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا
بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قد رعنا
کمان ِابرو و چشمان فریبا

مسن تر بود او از مادر من
بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن ماتمکده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت فرستادم که دیگر
نیابم با چت از بهر خود همسر 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:50  توسط دانیال 

زشت است اینکه گیر سر از چین بیاوریم
کبریت‌های بی‌خطر از چین بیاوریم

آورده‌ایم هر چه شما فکر می‌کنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم

هر چند توی کشور ایران زیاد هست
ما می‌رویم گور خر از چین بیاوریم

آورده‌ایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم

هی نیش می‌زنند و عسل هم نمی‌دهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟

خواننده‌ها چه قدر زمخت‌اند و بدصدا
من هم موافقم قمر از چین بیاوریم

حالا که خوشگلان همه رقاص گشته‌اند
پس واجب‌ است شافنر از چین بیاوریم

خشکیده است، پس بدهیمش به روسیه
دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم

تا آن که جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم

حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن
ما می‌رویم گاو نر از چین بیاوریم

یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و در به در از چین بیاوریم

گویند سر عشق مگویید و مشنوید
ما می‌رویم لال و کر از چین بیاوریم 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:6  توسط دانیال 

 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,ساعت 22:42  توسط دانیال 

پيره زنه از مكه مياد توي ساكش مشروب بوده!! ميگن: اين چيه؟!!! ميگه: ننه من كه پا نداشتم دور كعبه بچرخم!! يه پيك ميزدم: كعبه دور سرم مي چرخيد!!!

بن لادن تهديد كرده كه تا چند روز ديگه سه جا رو قطعا ميزنه: ريش، پشم و زير بغلشو

روش دفع انگل: 3 روز فقط چايي و بيسكويت ميخوري،‌ روز 4 فقط چايي ميخوري در اين موقع كرم مياد بيرون و ميپرسه پس بيسكويت كو؟ ميگيريش

شعار اين هفته نماز جمعه: زليخا حيا كن يوزارسيف و رها كن

يه خانم به راننده تاكسي مي گه:
آقا، ببخشيد! كريمخان ميريد.
راننده تاكسي جواب مي ده:
اه، خوب معلومه ، اگه نميريد كه ميتركيد!!!

طرف ميره پمپ بنزين باكشو پر مي كنه.
ميگه: آاقا چقدر شد.
مامورجايگاه ميگه: 450 تومان!
طرف ميگه آقا ببخشيد شاه اومده!
يارو ميگه خر گازوئيل زدي!!!

از يه آباداني مي پرسند جمعيت آبادان چندنفره؟ميگه ولله با دهاتهاي اطرافش ۶۰-۷۰ميليوني ميشه

پسر ميگه: ببخشيد اسم شما چيه ؟
دختر با ادا ميگه :عطر گل ياس اسمم ثريا س وبعد از پسر اسمش را مي پرسد
پسر ميگه:گوز تو هوا پخشه اسمم جهان بخشه

چوپان دروغگو مي ميره تو قبر ميپرسن اسمت چيه؟ ميگه دهقان فداكار

غضنفر مشغول شستن ماشينش بود. ازش پرسيدند: چرا از پلاك ماشين شروع كردي؟ جواب داد: آخر دفعه قبل كه ماشين مي‌شستم، وقتي به پلاكش رسيدم، ديدم ماشين خودم نيست

غضنفر تو جاده داشته رانندگي ميكرده، يهو ميبينه يه كاميون داره از روبروش مياد، ميزنه رو ترمز ميبينه ترمزش نميگيره. رفيقشو صدا ميكنه ميگه: اصغر اصغر پاشو تصادفو ببي

يه روز ملانصرالدين و دوستش دوتا خر ميخرن.
دوست ملا ميگه: چه طوري بفهميم كدوم ماله منه كدوم ماله تو؟
ملا ميگه خوب من يه گوش خرم رو ميبرم اوني كه يه گوش داره مال من اوني هم كه دو گوش داره مال تو.!
فرداش ميبينن خر ملا گوش اون يكي خره رو از سر حسادت خورده!!!
دوست ملا ميگه :حالا چيكار كنيم ملا ميگه: من جفت گوش خرمو ميبرم!!!
فرداش ميبينن بازم قضيه ديروزيه...
دوست ملا ميگه :حالا چيكار كنيم ملا ميگه: من دم خرمو ميبرم!
فرداش بازم قضيه ديروزي ميشه..
دوست ملا با عصبانيت ميگه: حالا چيكار كنيم ملانصرالدين هم ميگه:عيبي نداره خب حالا خر سفيده مال تو خر سياه مال من

اگه گفتي احتمال ازدواج در چه حيووني بيشتره؟ در حلزون چون هم خونه داره هم ماشين!!!

 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  سه شنبه 26 دی 1391برچسب:,ساعت 22:28  توسط دانیال 




دکتر اول : امروز یکی از بیمارهام می گفت که ، پدر پدر پدر پدربزرگ خودش رو دیده!!
دکتر دوم : از دو حال خارج نیست ، یا دروغ میگه ، یا سایکوز حاد داره!
دکتر اول : نه ، فقط لکنت زبون داره !!!
ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ


بیمار: دکتر جون دستم به دامنت ، دیگه تحمل این درد رو ندارم ، بکش منو ، راحت بشم.
دکتر : آقا جان من خودم کارمو بلدم ، شما لازم نیست یادآوری کنی !؟

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

بیمار: واقعا عجیبه آقای دکتر! از وقتی شروع کردم به صحبت با شما و دردها و مشکلاتمو براتون گفتم، سردردم کلا از بین رفته.
دکتر: از بین نرفته خانم ، به من منتقل شده .

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

دکتر بعد از معاینه و دیدن آزمایشات بیمار میگه: پدر جان ، شما بیماری قلبی دارین . داروهایی رو که براتون نوشتم مصرف کنید . سعی کنید استراحت داشته باشید . به خصوص از پله بالا و پایین نرید . سه ماه دیگه هم بیاید من ببینمتون .
سه ماه بعد که بیمار میره پیش دکتر .دکتر دوباره آزمایشش میکنه و میگه: تبریک میگم ، وضع قلبتون خیلی بهتره .
طرف میگه: یعنی حالا میتونم از پله بالا و پایین برم.
دکتره میگه: البته .
طرف می پره هوا و میگه: خدا خیرتون بده آقای دکتر، پدرم در اومد از بسکه توی این سه ماه از ناودون رفتم بالا و از پنجره پریدم پایین!!

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

طرف رفت داروخانه گفت: آقا یک شیشه داروی تقویت مو بدید.
داروخانه چی پرسید بزرگ یا کوچیک؟
طرف جواب داد : نه کوچیکشو بدید، من اصلا از موی بلند خوشم نمیآد

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

دکتر:« متأسفانه چشم شما دوربین شده.» حیف نون : «آخ جان! پس می توانم یك حلقه فیلم بیندازم توش و چند تا عكس بگیرم.»

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

مردی به مطب پزشك رفت و گفت: «آقای دكتر! چند وقتی است كه بیماری فراموشی گرفته ام. چه كار كنم؟» پزشك:« اول بهتر است تا فراموش نكرده ای، ویزیت مرا بدهی.»

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

طرف پاش درد میگیره قرص مسكن می ذاره تو جورابش

ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ
از حیف نون می پرسند «چرا قرص های چرک خشکنت را سر وقت نمی خوری؟» پاسخ می دهد: «می خواهم میكروب ها را غافلگیر كنم.» 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  دو شنبه 25 دی 1391برچسب:,ساعت 17:30  توسط دانیال 

به پا تفی نشی 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 23:33  توسط دانیال 

دایره ها دارن میچرخند 


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 23:2  توسط دانیال 

تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

كسي به فكر شما نيست راست مي گويم
دعا براي تو بازيست راست مي گويم

اگرچه شهر براي شما چراغان است
براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور مي ترسم
دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

من از سياهي شب هاي تار مي گويم
من از خزان شدن اين بهار مي گويم

درون سينه ما عشق يخ زده آقا
تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست
براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست 

ما همه منتظریم آقا  واقعی


برچسب‌ها: <-TagName->

+ نوشته شده در  جمعه 22 دی 1391برچسب:,ساعت 19:52  توسط دانیال 
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
نام شما :
ايميل شما :
نام دوست شما:
ايميل دوست شما:

Powered by Night-Skin

[ طراح قالب وبلاگ : سیلور سون ] [ Weblog Themes By : SilverSeven.IR ]
/a/lidiv style=a style=-BlogCustomHtml-